اکبر آمد العطش گویان ز راه
از میان رزمگه تا پیش شاه
کای پدر جان ! از عطش افسردهام
می ندانم زندهام یا مردهام
این عطش رمز است و عارف واقف است
سرّ حق است این و عشقش کاشف است
دید شاه دین که سلطان هدی است
اکبر خود را که لبریز از خداست
عشق پاکش را هوای سرکشی است
آب و خاکش را هوای آتشی است
شورش صهبای عشقش در سر است
مستیاش از دیگران افزونتراست
اینک از مجلس جدایی میکند
فاش دعوی خدایی میکند
...
پس سلیمان بر دهانش بوسه داد
اندک اندک خاتمش بر لب نهاد
مُهر آن لبهای گوهر پاش کرد
تا نیارد سرّ حق را فاش کرد
هرکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند
منبع: وبلاگ تقی دژآکام
چون گل احمر لیلا ز بلا پرپر شد سیزده سالة یوسف به عمو یاور شد
نامة سبز حسن سوخت دل سرخ حسین چشمش از دیدن سر خطبرادر تر شد
یوسف یوسف زهرا چو نقابش برداشت چشم شمشیر زنان خیره بر آن دلبر شد
در حرم مورد تشویق و به میدان مصاف باعث خیرگی چشم همه لشگر شد
لشگر کوفه ز رزمش متحیر که چنین شور رزمندگی اش زنده کن حیدر شد
گفت داغش به دل پیر و جوان بگذارم آنکه در جنگ شجاعان یل نام آور شد
کشت هفتاد سوار از پی یک حملة سخت پهلوانان عرب را ز همه برتر شد
محو شد طایفة ازرِ شامی، ز یهود گوئیا بار دگر فتح از او خیبر شد
یا علی ذکر لبش بود که فرقش بشکافت سجدة سرخ ادا کرد و بپا محشر شد
سینهاش خرد چو شد کرد صدا وا اماه زیر سمهای ستور سینه زن مادر شد
دست و پا میزد و با درد عمو را میخواند بر زمین پا زدنش چون پسر هاجر شد
میدرخشید رخش چونکه به میدان میرفت پر ز خون بود سرش چون بدنش پرپر شد
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلاى کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهتشدند ماندند و وفادارى خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آن هستى روى برنخواهیم تافت و تا رمقى در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (21) آرى آنان کسانى بودند که حقانیت راه حسینعلیهالسلام را از صمیم جان دریافته بودند و براى وصول به محبوب دقیقهشمارى مىکردند.