یارب این لاله ی لیلا که سپردی به منش
این بنی هاشمیان سوی کجا می برنش؟
دیدم آن شبه پیمبر که مرا طاقت بود
زره اش پاره و گلگون شده این پیرهنش
دیدم آن لحظه جوانم که به خود می پیچید
دشمنان از همه جا تیر و سنان می زدنش
دیدم آن دم که دو چشمان علی غرق به خون
بسترش خاک شد و نقش زمین پاره تنش
دیدم آن آهوی مستم که خرامی می رفت
لاله گون گشته خزان، شبنم خون بر چمنش
دیدم آن جا که لبش خشک و دهانش بی آب
قاب انگشتر من بود مرادِ دهنش
هر کجا از بدنش را که به کف می گیرم
می خورد روی زمین جای دگر از بدنش
آخر ای دار فنا خون به دلم افشاندی
که به دستم بکُنم غنچه ی خود در کفنش
فطرس آید به جنون از غم عظمای علی
که حسین از غم او چاک زند پیرهنش
ای علی جان ای امید قلب زارم
از غمت شبه پیمبر بی قرارم
قامت من را شکستی
تا که تو در خون نشستی
یا علی اکبر(4)
چشم خود وا کن تو ای خون بر دو دیده
میوهی قلبِ مرا آخر که چیده؟
در کنارت غصه دارم
سر ز جسمت بر ندارم
یا علی اکبر(4)
دشمنان چشمان خود را بر تو بندند
من کنم ناله ولی آنها بخندند
لاله گونِ چاکِ چاکم
سرو افتاده به خاکم
یا علی اکبر(4)
همه ی حاصل من علی مسوزان دل من
پیش چشمان عدو داغ تو شد شامل من
بعد رفتن تو با این دل خونین چه کنم؟
خنده و هلهله ها ببین شده قاتل من
ای علی اکبر من ـ ای علی اکبر من(2)
آرزوی پدره جوون اون یارش باشه
وقت پیری که می آد همیشه غمخوارش باشه
خدا هیچ وقت نیاره بر حال و روز پدری
روز قتلِ پسرش مثل شبِ تارش باشه
ای علی اکبر من ـ ای علی اکبر من(2)
همه ی هستی من برس به دادِ پدرت
پدر خونجگر و خسته دل و جون به سرت
خیز و تا عمه نیامده به خیمه برویم
همه ی خیمه شده از غم تو در به درت
ای علی اکبر من ـ ای علی اکبر من(2)
ای خدا با جسم این شبه پیمبر چه کنم؟
به دل خون شده ی زهرای اطهر چه کنم؟
همگی ناله کنان آمده اند دور و برم
با سرشک دیده ی حضرت حیدر چه کنم
ای علی اکبر من ـ ای علی اکبر من(2)