میدونم تیتری که انتخاب کردم درست و خوب نیست اما تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود، واقعا الان داشتم فکر میکردم که این خانواده در چه شانی هستن، با خودم گفتم که از همه چیز هم چیز هم که بگذریم، اینکه از یه طرف پدر خانم خانه حضرت مصطفی(ص) و پدر پدر خانواده حضرت ابوطالب(ع) عموی پیامبر(ص)، مادر خانه حضرت زهرا(س) و پدر خانه حضرت علی(ع)، پسران خانه سیدان جوانان اهل بهشت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و دختران این خانه بهترین بانوان جهان حضرت زینب(س) و حضرت ام کلثوم(س) از نوادگان هم که همه افتخار بشریت.
قول داده بودم که هر شب یه بسته فرهنگی متناسب با همون شب توی این دهه اول محرمی توی وبلاگ بذارم، گفته بودم که این بسته فرهنگی از شعر گرفته تا متن و زندگی نامه و متون ادبی و یه سری دلنوشته خواهد بود، سه شب نوشتم، اما امشب نمیدونم چی بنویسم، خیلی برام سخته در مورد حضرت حر(ع) مطلب بنویسم.
نمیدونم حضرت حر(ع) رو با چه لقبی صدا بزنم، آب رو به روی امام حسین(ع) بست ولی از اون طرف نخستین شهید کربلا بود.
واقعا الان که دارم در مورد این شخصیت بزرگ فکر میکنم میفهمم که ثانیه ثانیه و لحظه لحظه کربلا پر از درس های زندگی ساز بوده، به همراه امام حسین(ع) حتی تا شب عاشورا افرادی بودند که در زمان خود از دین و ایمان و علم و اسلام بی مانند بودن اما شب عاشورا امام خود رو تنها گذاشتند و آخرت خود را به زندگی در این دنیا فروختند.
اما از آن طرف کسی به مانند حضرت حر(ع) به عنوان نخستین فرمانده لشکریان یزید به مقابله با امام حسین(ع) میره و آب رو به روی امام میبنده اما روز عاشورا، با سخنان امام حسین(ع) از خواب غفلت بیدار میشه و افتخار شهادت در رکاب امام حسین (ع) رو به دست میاره.
اینجاست که برای من نوشتن سخت میشه، و دلیلش هم همینه که من حتی خودم رو نمیشناسم، مطمئنا من از اون علمایی نیستم که شب عاشورا امام رو تنها گذاشتند، چون من حتی متاسفانه نتونستم از اسلام به اندازه اونا بفهمم.
اما فکر نمیکنم ما بتونیم حر هم باشیم، آخه حضرت حر(ع) تا عاشورا در خواب غفلت بود، نه اینکه خود را به خواب بزنه، ولی ما میدونیم راه درست چیه، میدونیم که راست میگه و کی دروغ، به نوعی من فکر میکنم الان توی مملکت ما کسی که اهل دین و ایمان نباشه واقعا خودش رو به خواب غفلت زده و نمیخواد بیدار بشه، برای همین همونطوری که خدا در مورد مشرکین به پیامبر(ص) میگه که اینها رو نمیتونی به راه راست هدایت کنی، من فکر میکنم که ما هم با این مشکل مواجه شدیم.
حالا نمیدونم واقعا نمیدونم که باید چی بنویسم، میتونم در مورد سایر شهیدان کربلا دلنوشته هایی بنویسم اما در مورد حضرت حر(ع) این مورد کامل متفاوته، واقعا متفاوته.
پایان این متن فقط یه دعا میکنم که خدایا ما را از حریان قرار بده، خدایا لیاقت بیدار شدن را به ما هم بده، خدایا از نوری که توی دل حضرت حر(ع) تابوندی توی دل ما هم قرار بده.(آمین یا رب العالمین)
خاک اینجا آرام است و متین، اما این خاکها و این زمین به ریگها و سنگهاى دشت کربلا نمىرسند، سرخى شقایق زیباست اما نه به زیبایى غروب خورشید . آسمان آبى است و کبود، اما نه به کبودى رخسار رقیه(س) .
گریه کن! گریه کن! شاید در دریاى چشمانتبتوانى پرستوى پرسوختهاى را در امواج متلاطم و خروشانى که همچون شلاقى بر بدن او فرود مىآید ببینى . قصهى تو، قصهى امروز و فردا نبود . قصهى تو، غصهى بزرگى بود .
قصهى تو قصهى مرگ بود . قصهى تو، قصهى جدایى از دریاى عشق بود ....