سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردود

مطالب اخیر وبگاه

لینک دوستان وبگاه

آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...

بس که خونبار است چشم خامه‏ام‏
بوى خون آید همى از نامه‏ام‏
ترسمش خون باز بندد راه را
سوى شه نابرده عبدالله را
آن نخستین سبط را دوم سلیل‏
آخرین قربانى پور خلیل
قامتش سروى ولى نو خاسته
تیشه کین شاخ او پیراسته
خاک بار اى دست بر سر خامه ‏را
بو که بندد ره به خون این نامه ‏را
سر برد این قصه جانکاه را
تا رساند نزد مهر آن ماه را
دید چون گلدسته باغ حسن
شاه دین را غرق گرداب فتن‏
کوفیان گردش سپاه اندر سپاه‏
چون به دور قرص مه شام سیاه‏
تاخت سوى حربگه نالان و زار
همچو ذره سوى مهر تابدار
شه به میدان چشم خونین باز کرد
خواهر غمدیده را آواز کرد
که مهل اى خواهر مه روى من
کاید این کودک ز خیمه سوى من
ره به ساحل نیست زین دریاى خون
موج طوفان زا و کشتى سرنگون‏
بر نگردد ترسم این صید حرم
زین دیار از تیر باران ستم
گرک خونخوار است وادى سر به سر
دیده راحیل در راه پسر
دامنش بگرفت زینب با نیاز
گفت جانا زین سفر بر گرد باز
از غمت اى گلبن نورس مرا
دل مکن خون داغ قاسم بس مرا
چاه در راه است و صحرا پر خطر
یوسف از این دشت کنعان کن حذر
از صدف بارید آن در یتیم
عقد مرواریدتر بر روى سیم
گفت عمه و اهلم بهر خدا
من نخواهم شد ز عم خود جدا
وقت گلچینى است در بستان عشق
در مبندم بر بهارستان عشق‏
بلبل از گل چون شکیبد در بهار
دست منع اى عمه از من باز دار
نیست شرط عاشقان خانه سوز
کشته شمع و زنده پروانه هنوز
عشق شمع از جذبه‏هاى دلکشم
او فکنده نعل دل در آتشم‏
دور دار اى عمه از من دامنت
آتشم ترسم بسوزد خرمنت
دور باش از آه آتش زاى من
کاتش سود است سر تا پاى من
بر مبند اى عمه بر من راه را
بو که بینم بار دیگر شاه را
باز گیر از گردن شوقم طناب
پیل طبعم دیده هندوستان بخواب
عندلیبم سوى بستان مى‏رود
طوطیم زى شکرستان مى‏رود
جذبه عشقش کشان سوى شهش‏
در کشش زینب به سوى خرگهش
عاقبت شد جذبه‏هاى عشق چیر
شد سوى برج شرف ماه منبر
دید شاه افتاده در دریاى خون
با تن تنها و خصم از حد فزون
گفت شاها نک بکف جان آمدم
بر بساط عشق مهمان آمدم
آمدم ایشان من این ‏جا قنق
اى تو مهمان دار سکان افق
هین کنارم گیر و دستم نه بسر
اى به روز غم یتیمان را پدر
خواهران و دختران در خیمه گاه
دوخته چون اختران چشمت براه
کز سفر کى باز گردد شاه‏ها
باز آید سوى گردون ماه ما
خیز سوى خیمه‏ها مى‏کن گذار
چشم‌ها را وارهان از انتظار
گفت شاهش الله ‏اى جان عزیز
تیغ مى‏بارد در این دشت ستیز
تو به خیمه باز گرد اى مهوشم‏
من بدین حالت که خود دارم خوشم
گفت شاها این نه آئین وفاست
من ذبیح عشق و این کوه مناست‏
کبش(1) املح(2) که فرستادش خدا
سوى ابراهیم از بهر فدا
تو خلیل و کبش املح نک منم
مرغزار عشق باشد مسکنم
نز گران جانى بتأخیر آمدم
کوکب صبحم اگر دیر آمدم
دید ناگه کافرى در دست تیغ‏
که زند بر تارک شه بى دریغ‏
نامده آن تیغ کین شه را به سر
دست خود را کرد آن کودک سپر
تیغ بر بازوى عبدالله گذشت
وه چه گویم که چه زان بر شه گذشت‏
دست افشان آن سلیل ارجمند
خود چو بسمل در کنار شه فکند
گفت دستم گیر اى سالارکون
اى به بی‌دستان بهر دو کون عون‏
پایمردى کن که کار از دست رفت
دستگیرم کاختیار از دست رفت
شه چو جان بگرفت اندر بر تنش
دست خود را کرد طوق گردنش
ناگهان زد ظالمى از شست کین
تیر دل دوزش به حلق نازنین
گفت شه کى طایر طاوس پر
خوش بر افشان بال تا نزد پدر
یوسفا فارغ ز رنج چاه باش‏
رو به مصر کامرانى شاه باش‏
مرغ روحش پر به رفتن باز کرد
همچون باز از دست شه پرواز کرد


نویسنده فرشاد براتی در چهارشنبه 90/9/9 | نظر

«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1) شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین (علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.

عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب

عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»

نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)

ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

پی‌نوشت‌ها:
1- ابصار العین، ص 73 .
2- الارشاد، ج 2، ص 110 .
3- همان .
4- همان، ص 111 .
5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .
6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .
برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی
منبع: تبیان

 


نویسنده فرشاد براتی در چهارشنبه 90/9/9 | نظر

دانلود روضه حضرت عبدالله بن حسن(ع)...
"لینک دانلود"


نویسنده فرشاد براتی در چهارشنبه 90/9/9 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )