دیروز را من روزه گرفتم و دچار سردرد فوق العاده شدیدی شدم، به حدی سردرد شدم که حتی قید کلاسم را که برام از ارزش بالایی برخوردار بود را زدم و برگشتم خونه، من انقدر سردرد شده بودم که قصد کردم که دیگه روزه نگیرم، با خودم گفتم روز اول را روزه میگیرم اما اگر روزه به من زور گفت دیگه روزه نمیگیرم، مگه نیست که میگن اگه روزه ضرر داره نباید گرفت؟
امروز را هم خب با همین تصمیم روزه نگرفتم و رفتم یه صبحانه سیر خوردم و اومدم اداره و به خدمت مقدس سربازی ادامه دادم، داشتم علافی سیر میکردم که رییس (حامد احسانبخش) به من گفت یه چهل پنجاه تا حدیث معتبر در مورد روزه در بیارم و بدم بهش، من تو اینترنت یه سرچی کردم و هر چی که به دستم رسید از روزه خوندم، طبیعی بود که برای انتخاب این تعداد حدیث حداقل باید 200 حدیث را بخونم.
من این احادیث را خوندم و واقعا اولین کسی که تاثیر گرفت خودم بودم، شاید این اتفاق امروز باید میفتاد و من این حدیثا رو میخوندم تا نظرم برنگرده، اخه این روزه ای که گرفتنش انقدر ارزش داره و نگرفتنش انقدر پشیمانی...
تصمیم گرفتم که روزه هام را هر طوری که شده کامل بگیرم، مگر خدای نکرده واقعا روزه برام مشکل داشته باشه، البته یه تصمیم دیگه هم گرفتم و اون اینکه میخوام از امروز تا آخر ماه رمضان روزی یه حدیث از ائمه معصومین(ع) در مورد روزه توی وبلاگم بذارم، میدونم وبلاگم را به کپی پیس تبدیل میکنه اما شاید این که من از این احادیث یه تلنگری خوردم، یکی دیگه هم یه تلنگر کوچیکی بخوره و این کار من از ارزش مربوط به خودش بهره ببره.