دیر بیدار شدم از خواب و طبیعتا هم دیر رسیدم سر کار، وقتی که رسیدم دیدم پشت میز نشسته داره متن کلیپ رو برای یکی از دوستان میخونه، میخونه و همراه باهاش هزار و یک گله و شکایت، هزار و یک درد ناگفته که هر کدومشون دردی از دردای ماست.
هر دفعه که میاد و میشینه به حرف زدن متاسفانه بزم غیبت ما هم شروع میشه و بعد از رفتنش از زیاد حرف زدن هاش گلایه میکنیم، اما امروز داشتم با خودم فکر میکردم و توی دلم گفتم واقعا حق داره بنده خدا، میدونستم که چیزایی که داره میگه میتونه همش حقیقت داشته باشه، چون از رفت و آمدن هاش و از منصب هاش میدونستم که توی حرفاش احتمال راست بیشتر از دروغه.
گلایه های بسیاری داشت، از نامردمیهای مسئولین، از بی بصیرتی بعضی که دارن میرن توی جمع خواص و هزاران هزار گلایه دیگه که فقط میخواستم بنویسم تا یک مقداری فکرم آروم بشه... همین...