خاک اینجا آرام است و متین، اما این خاکها و این زمین به ریگها و سنگهاى دشت کربلا نمىرسند، سرخى شقایق زیباست اما نه به زیبایى غروب خورشید . آسمان آبى است و کبود، اما نه به کبودى رخسار رقیه(س) .
گریه کن! گریه کن! شاید در دریاى چشمانتبتوانى پرستوى پرسوختهاى را در امواج متلاطم و خروشانى که همچون شلاقى بر بدن او فرود مىآید ببینى . قصهى تو، قصهى امروز و فردا نبود . قصهى تو، غصهى بزرگى بود .
قصهى تو قصهى مرگ بود . قصهى تو، قصهى جدایى از دریاى عشق بود ....