امام حسین و علم به شهادت
به پاسخ این پرسش میپردازیم که امام حسین که از هرچیزی آگاهی دارد و بهشهادت خود نیز آگاه بوده و شهادت جوانان بنی هاشم و دیگر یاران را میدانسته است،چرا خود و یاران خود را به شهادت نزدیک کرد و مقدمات آن را فراهم آورد؟
این پرسش را میتوان از چند طریق پاسخ گفت:
1ـ پیروی از حکم شرع با علم عادی
امام در اطاعت فرمان خدا و فرمانبری از امر الهی به علم باطنی خویش عملنمیکند و همانند دیگر افراد عادی رفتار میکند، و در عبادت و معامله و قراردادها با مردمو در تمام احکام شرع همسان با دیگر افراد عادی است؛ زیرا، خداوند تمام دستورهای خودرا از تمام بندگان یکسان خواسته و بر این اساس، پیامبر در حکم و قضاوت میان مردمبه علم باطنی خود عمل نمیکرد و قضاوت خود را در میان مردم بر علم عادی قرار دادهبود، چنان که میفرماید:
«انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض فأیما رجلقطعت له من مال أخیه شیئاً فاءنما قطعت له به قطعة من النار»؛
همانا من قضاوت میکنم میان شما به شاهد و یمین و برخی از شما در اثباتادعای خود زیرکتر است پس هر مردی که از مال برادرش چیزی را به سود او گرفتم و بهاو دادم، آن مال همانند پارهای از آتش است.
مقصود این است که هرکس بر ادعای خود شاهد داشت و یا سوگند یادکرد، من بهسود او قضاوت میکنم، چه راست بگوید و چه دروغ و اگر به دروغ چیزی را گفت، همانندپارهای از آتش است.
بنابراین، هرچند به علم خدایی، امام شهادت خود را بداند، باید به وظیفهعادیاش عمل کند و شروط و ظروف متعارف را در نظر بگیرد و رفتار خود را بر آنها تطبیقکند، و اگر امام بخواهد در برخورد با مردم با علم خود عمل کند؛ حدود را جاری کند، ازبسیار خوراکیها و پوشاکها و نوشیدنیها بپرهیزد و دیگران را نیز از آنها دور کند. وازباطن پلید و گناهان پنهانی مردم باید خبر دهد که در این صورت نظم اجتماعی به هممیخورد.
2ـ شهادت سعادت است
شهادت در راه خدا آرزوی بزرگ مردان خداست و بالاترین عبادتها وسعادتهاست و بسیاری از شهدای اسلام، از جنگ بدر که نخستین جنگ کفر با اسلاماست تا امروز، از شهادت خود با قراین و شواهدی که بوده آگاهی داشتند و با این علم وآگاهی به استقبال آن رفتند و این آرزو و پیشوازی شهادت، مورد تحسین و تقدیر پیامبر وامامان و تمام عقلای بشر بوده است.
3ـ روشنگری و ارشاد
اشتراک در احکام دین در فقه به ضرورت ثابت است و یکی از قواعد ثابت در فقه،قاعدة اشتراک در احکام شرع است؛ بدین معنا که مردان و زنان از صدر اسلام تا پایانجهان در عمل کردن به احکام دین و پیروی از قوانین شرع مشترک بوده و یکساناند وهمان وظیفهای را که مسلمانان مخاطب قرآن و روایات در زمان پیامبر داشتهاند، مردم تاروز قیامت دارند.
روشن است که آگاهی به حکم خدا و توجه به آن رکن اصلی و اساسی در عملکردن به احکام دین است و مسلمانی که بخواهد با دیگر مسلمانان در پیروی احکام خداشریک باشد باید از آن احکام آگاهی داشته باشد.
آگاه کردن مردم و ارشاد آنان به احکام دین، وظیفة پیامبر است که مبلّغ دین وپیام آور از سوی خداست، و پس از پیامبر امام معصوم، در تمام مناصب به جز مناصبی کهویژة پیامبر است، مانند وحی، جانشین وخلیفه اوست.
انحراف از مسیر دین و دورشدن از احکام الهی که پس از رحلت رسول خدا(ص)پایهگزاری شد و در زمان یزید به نهایت خود رسید، بر امام حسین(ع) که خلیفة رسولخدا در تبلیغ دین بود ایجاب میکرد که مردم را از این انحراف و دوری بازدارد و آنان را درمسیر واقعی اسلام قرار دهد و به پیروی از قرآن و سنت وادارد.
انحراف و دوری از دین خدا با تظاهر به فسق، گناه، می گساری و قمار از سویدولت مردان، به ویژه یزید در جای گاه حاکم مطلق اسلام و جانشین مقام رسالت،حکومت دینی را در قبضه خود گرفته بود، سبب شد که امام حسین(ع) برای روشنساختن حقیقت دین و ارشاد مردم قیام کند و این موضوع، از سخنان امام برمیآید کهمیفرماید:
«ای مردم، همانا پیامبر خدا(ص) فرمود، هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرامخدا را حلال دانسته و عهد خدا را شکسته و با سنت پیامبرش مخالفت کرده و گناه وعدوان را دربارة بندگان خدا به کار گرفته است و در برابر او واکنش نکند و با گفتار و یا کردارخود بر او اعتراض ننماید بر خداست که او را با آن سلطان ستمگر در جهنم همراه سازد.ای مردم، بدانید که اینان (یزید و دولتمردان) پیروی از شیطان را برگردن نهاده و پیرویاز خدای رحمان را رها ساختهاند و تباهی را آشکار نموده و حدود خدا را تعطیل و بیتالمال را ملک شخصی خود دانسته و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند».
امام حسین(ع) با اینگونه سخنان در کار یزید و پیروان او روشنگری میکند ومیخواهد غبار جهل و نادانی را از ذهن مردم بزداید و آنان را به دین خدا آگاه سازد.
این جهل و انحراف که سالیان درازی پی ریزی شده بود، تمامی امت اسلام رافراگرفته بود تا جایی که شخصیتهایی را مانند برخی از بنی هاشم و سیاستمداران وادارکرد که امام حسین(ع) را از سفر بازدارند و او را از رفتن به عراق منع نمایند.
همین جهل سبب بی وفایی اهل کوفه شد که دست از یاری امام برداشتند و او را بهدشمن بسپارند. امام حسین(ع) با قیام خود خواست، دلهای مرده را زنده کند و ضمایر راآگاهی بخشد و دین خدا را روشن سازد، تا مردم به آن آشنا شوند و به آن عمل کنند و آن رابرای نسلهای پس از خویش به ارث گذارند. امام حسین(ع) میدانست که این جهل ونادانی عذری برای مردم نیست و نمیتواند آنان را در محضر حکومت خدا تبرئه نماید.
عمق این نادانی تا جایی رسیده بود که مردم از روشنترین مسائل اسلام نیزغافل مانده بودند و موضوعی را همانند حکومت اسلامی و جانشینی پیامبر که از ارکاناسلام و واضحترین موضوعهای آن است، فراموش کردند و آن را به نااهل سپردند.
امام با روشن ساختن آن، مردم را به وظیفه خود آشنا مینماید و میگوید:
«ای مردم اگر شما پرهیزگار و خداترس باشید و حقیقت را بدانید برای شماپسندیدهتر است در حالی که دربارة سرپرستی این امر، ما اهل بیت محمد(ص) سزاوارترهستیم از این گروهی که ادعا کردهاند؛ چیزی را که برای آنان نیست؛ گروهی که با ستم وعدوان با مردم رفتار میکنند.
در نامهای که به اهل بصره مینویسد، میفرماید:
همانا خدا، محمد(ص) را برگزید و او را با پیامبری گرامی داشت و برای رسانیدنپیام خود اختیارش نمود، سپس او را به سوی خود برگرفت و پیامبر بندگان خدا را نصیحتکرد و پیام خدا را به آنان رسانید و ما اهل بیت او و اولیا و اوصیا و ورثة او و سزاوارترینمردم به مقام او هستیم، لیکن مردم دیگران را پیش انداختند و ما برای اتحاد مسلمانان وایجاد نکردن شکاف میان صفوف آنان چیزی نگفتیم و به آن راضی شدیم، در حالی کهما سزاوار این حق هستیم، نه آنانی که به آن رسیدهاند».
امام(ع) با این سخنان روشن میسازد که بنی امیه شایستگی حکومت را ندارند وباید برضد آنها قیام نمود: او با قیام عاشورا، مردم را ارشاد و هدایت کرد و این تبلیغ وروشنگری در قیام عاشورا با تمام جزئیات آن تحقق پذیرفت و همانند جدش رسول خداکه در آغاز بعثت تنها بود، اندک بودن یاران، او را از تبلیغ دین جدا نکرد.
امام عقیده دارد که اگر در راه تبلیغ دین و ارشاد مردم جان خود را از دست بدهدسزاوار است:
«آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیشود. در این زمانباید مؤمن به ملاقات پروردگار و مرگ تن دهد».
و میفرماید:
«شگفتا، زنازاده فرزند زنازاده، مرا میان دو چیز مجبور کرده است، میان مرگ وذلت. هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم. خداوند پذیرش ذلت و خواری را بر ما و برپیامبر و مؤمنان روا نداشته است. دامنهای پاک، اصالت و شرافت خاندان، همت والا وعزت نفس ما هرگز اجازه نمیدهد که اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیحدهیم».
و میفرماید:
«مرگ در راه رسیدن به عزت و شرف و زنده ساختن حق چه آسان است، مرگ درراه عزت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلت مرگی است که حیات پس از وی نیست،مرا با مرگ میترسانی! هیهات تیرت به خطا رفته و کمانت به پوچی رسیده، آفرین بهمرگ در راه خدا».
4ـ امر به معروف و نهی از منکر
پشتوانة اجرایی دیگر احکام شرع، دو فرع از فروع دین: امر به معروف و نهی ازمنکر است. نظارت عمومی افراد مسلمان بر یکدیگر جامعة اسلامی را به سوی سعادت وکمال سوق میدهد.
قیام عاشورای حسینی در برابر یزید و کارگزارانش، برای امر به معروف و نهی ازمنکر بوده است. هر چند در این راه جان خود را از دست داد و به آن آگاه بود، زیرا زمانی کهاصل اسلام در خطر باشد و احکام اصولی همانند امامت بازیچة دست ستمگران گردد وجامعة اسلام با شتاب به سوی بی دینی و فساد حرکت کند، باید برای بازداشتن مردم ازاین حرکت، قیامی صورت گیرد تا در دورترین جاهای جهان مردم را آگاه کند و از حرکتزشت جلوگیری کنند.
امام حسین(ع) در توجیه قیام کربلا و حرکت خود از امر به معروف ونهی از منکریاد کرده است؛ چنان که میفرماید: «میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و برروش جدم و پدرم حرکت کنم.» و دربارة به خطر افتادن دین و نابودی آن در زمان یزید،چنین فرموده است:
«و علی الاءسلام السلام اءذ بلیت الامه براع مثل یزید؛ زمانی که سرپرستی اسلامبه دست یزید باشد باید اسلام خداحافظی کرد و از آن چشم پوشید».
علم به شهادت و حرمت اضرار به نفس
اعتراض و اشکالی میشود که علم به شهادت با حرمت ضرر رساندن به نفسسازگار نیست، زیرا از یک سو، میدانیم که زیان رسانی به جان و خود را در جای گاه کشتهشدن، قراردادن خودکشی است و در شرع حرام است و از سوی دیگر امام که میداند کشتهخواهد شد اگر با پای خود به سوی مکانی که در آن کشته میشود برود، خودکشی کرده وحرام است؛ چون امام معصوم است و کار حرام نمیکند پس باید بگوییم که امام از شهادتخود خبر نداشته است.
پاسخ این است که جنگ در راه خدا برای تبلیغ دین و ارشاد مردم و برای امر بهمعروف و نهی از منکر و حفظ اسلام از نابودی و دیگر اهداف والا، خودکشی و زیان رسانیبه جان نیست وگرنه باید باب جهاد بسته شود و به بهانة حرمت اضرار به نفس هیچحرکتی بر ضد دشمنان دین نشود و آن همه فداکاری از جان گذشتگی و ایثارگری که ازآغاز اسلام تا امروز برای احیای دین انجام شده، همه حرام و مبغوض خدا باشد.
مفسران اهل سنت در ذیل آیة شریفة (و لا تلقوا بایدیکم اءلی التهلکه)؛ خود رابا دستهایتان در هلاکت نیفکنید، روایاتی را آوردهاند که شهادت در راه خدا، از مدلولاین آیه بیرون است و حرام نیست.
زمخشری از ابو ایوب انصاری نقل میکند که میگفت ما معنای این آیه رامیدانیم، زیرا همراه پیامبر بودیم و او را یاری میدادیم و در جنگها با او شرکتمیکردیم و خانواده و اموال خود را رها کرده بودیم و چون اسلام پیشرفت کرد و مسلمانانبسیار شدند و جنگ با کفار پایان یافت، ما به خانواده و فرزندان و اموال خود برگشتیم و بهاصلاح آنها اشتغال یافتیم. پس «هلاکت» رها کردن جهاد بود که در آن افتادیم و ازفیض جهاد محروم شدیم.
فخر رازی روایتی آورده که زمانی پیامبر در اوصاف بهشت سخن میگفت، مردیاز انصار به او گفت:
اجازه میدهی در جنگ خود را به کشتن دهم. فرمود: بهشت برای تو خواهد بودپس برخاست و خود را به قلب دشمن زد و حمله برد تا در برابر رسول خدا(ص) کشته شد.
و مردی دیگر پس از آن که پیامبر بهشت را توصیف کرد، زره خود را بیرون آورد ودور انداخت و خود را در انبوه دشمن انداخت و به آنان حمله برد تا کشته شد.
خلاصه
از دیدگاه عقل هیچگونه مانعی نیست، که پیامبر و امام دارای علمی وسیع و دانشیگسترده باشند و هر چیز را بدانند و چیزی بر آنان پوشیده نباشد.
آیات قرآن و روایات بر علم غیب پیامبر و امام تأکید و دلالت دارند، و مراد از آیات وروایاتی که علم را به خدا نسبت میدهند و آن را برای خدا میدانند، علم ذاتی است، نهعلم موهبتی که از خدا افاضه میشود.
روایاتی که از برخی امامان در مواردی مخصوص آمده که ما علم به فلان چیزنداریم از باب تقیه و حفظ جان خود و شیعیان است.
علم به شهادت برای هر امام و به ویژه برای امام حسین(ع) زیان رسانی به جان وانداختن نفس در هلاکت نبوده، زیرا شهادت در راه خدا بالاترین سعادت و رستگاریاست و کشته شدن در راه احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد مردم وظیفةهر مسلمان است، پس حرکت برای انجام این وظایف با علم به شهادت خودکشی نیست.
منبع: درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
راسخون