گسترة علم پیامبر و امام
در باور شیعیان دربارة علم پیامبر و امام اختلافی نیست. از مناصبی که پیامبر وامام در آن با هم مشترک هستند، میتوان بر شمرد: فضیلت در علم است، و عقیده به اینکه پیامبر و امام باید از دیگران در علم برتری داشته باشند، و امامت استمرار منصب نبوتبودن، و بایستگی هر ویژگی پیامبر برای رهبری امت، در امام.
بنابراین، آنچه در این بخش بررسی میشود، دربارة پیامبر و امام است و اگر برایپیامبر رتبهای بالا از علم ثابت شد، برای امام نیز همان رتبه ثابت است، و امام در تمامصفات رهبری با پیامبر همانند است جز در برخی از صفات که ویژة مقام نبوت است،مانند؛ وحی و...
بررسی گسترة علم پیامبر و امام در این بخش در دو محور انجام میپذیرد، محوراوّل از دیدگاه عقل و محور دوم از دیدگاه قرآن و روایات.
محور اوّل: دیدگاه عقل
در آغاز باید از دیدگاه عقل این موضوع بررسی شود که آیا مانعی در علم گسترده امام وجود دارد؟ و عقل چه مانعی را در وجود این علم درک میکند؟ ـ و چرا امام نمیتواندبه هر چیزی آگاه باشد و با وسایل ارتباطی، مانند؛ تلفن، رادیو، تلویزیون و رسانههایدیگر از شهرها و روستاها و جاهای دوردست خبر دهد و از باطن افراد که هیچگونه راهعادی برای رسیدن به آن نیست، اطلاع داشته باشد؟
عقل این گونه علم و خبررسانی را محال نمیداند و مانعی را در دارا بودن آن تصوّرنمیکند. پس از امکان دریافت علم غیب برای پیامبر و امام، نوبت میرسد به بررسیلزوم آن و باور داشتن علم گستردهای را برای پیامبر و امام که تمام امور مسلمانان را فرامیگیرد، تا توانایی ادارة جامعه اسلامی و گسترش عدالت را در تمام ابعاد زندگی آنانداشته باشد.
اگر این علم گسترده و فراگیر نبود، ادعای رهبری امّت اثر نداشت و چگونه کسیکه آگاهی به حال مردم ندارد، میتواند سعادت دنیا و آخرت آنان را تأمین و تضمین نماید.این موضوع با چند دلیل به اثبات میرسد.
1ـ نبوت و امامت رهبری الهی است
نبوت و امامت، منصب الهی است و مردم هیچ گونه مداخلهای در آن نمیکنند.امام باید از دیگران در کمالات افضل باشد. در حقیقت ملاک گزینش امام، برتر بودن او ازدیگران در تمام صفات است. و اگر در افراد جامعهای که امام در آن زندگی میکند، کسییافت شود که از امام فضیلت بیشتری دارد، او سزاوار امامت است.
افضلبودن امام در یک چیز و در یک مورد نیست، بلکه در تمام صفات و جهاتاست؛ یکی از فضیلتها که امام باید رتبة بالای آن را داشته باشد، دانش و آگاهی است.امام باید از تمام افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد، چنان که همانند او در افراد جامعهیافت نشود. اگر کسی در میان مردم همسان در دانش با امام پیدا شود، رسیدن منصبامامت به هر کدام از آنان مساوی است و محروم شدن یکی از آنان از این منصب ستم درحق اوست.
در هیچ زمانی برای امام همتایی نخواهد بود که دانش گسترده و فراگیری چون اوداشته باشد. آن دانش نه با وسایل عادی، بلکه از راه غیرعادی و الهی یافت میشود، وچون از دانش بی انتهای خدا سرچشمه میگیرد و فیضی از دریای ژرف فیض بخشاوست، گسترده است و به هرچیزی تعلق میگیرد، زیرا خداوند فیاض مطلق است وبخشش او پایان ندارد. پس دانش را که خداوند به پیامبر و امام میبخشد، به زمان و یاحالتی اختصاص ندارد.
2ـ رهبری پیامبر و امام
پیامبر و امام برای راهنمایی تمام افراد بشر با وجود اختلاف زبان، طبیعت، رنگ،گسترش زمین، پراکنده بودن مردم از یکدیگر و بسیاری از جهتهای مختلف که مردمرا از هم دور میکند، باید سخن تمامی آنان را بشنود و با آنان سخن بگوید، آن گاه تمامیافراد را در اجرای عدالت و احکام خدا برابر بداند و از حال آنان با خبر باشد؛ این گونه اطلاعو خبر داشتن از مردم را، انسان عادی نمیتواند و فقط انسانی این ویژگی را دارست که ازدانش گستردة خدادادی بهره میبرد.
امام باید از دورترین جاهای زمین که مردم در آن زندگانی میکنند با خبر باشد تادرد و رنج آنان را دریابد و اگر نمایندهای را به آن جاها گسیل کرد، در هر زمان از او با خبرباشد تا مبادا او در مقام خود بر مردم ستم کند.
اگر امام مانند دیگر افراد عادی در زمان قدیم، پس از گذشت ماهها و سالها ازاخبار دور دست خبرگیری کند و یا با وسایل متعارف آن زمان با فاصلههای زمانی بسیار ازحال دیگران با خبر گردد، ستم زمین را فرا میگیرد و فساد بر جامعه استیلا مییابد وهدف و غرضی که در فرستادن پیامبر و انتخاب امام از راهنمایی و هدایت مردم است، بهدست نخواهد آمد و نیکبختی دنیا و آخرت مردم بر رغم وجود امام تأمین نخواهد شد.
3ـ خلافت امام
پیامبر و امام، خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند:
(واذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه)؛ زمانی که پروردگارت بهفرشتگان گفت: من در زمین جانشین قرار میدهم.
و جانشین او حضرت آدم(ع) بود که پیامبر خداست و تمام پیامبران جانشینانخدایند. جانشینی پیامبر واسطه بودن اوست میان مردم و خدا و فیض رسانی از طرف خدااوست. چون پس از آفرینش جهان، خداوند خواست جهانیان او را بشناسند تا با او ارتباطبرقرار کنند ـ و با چشم دیدن او ممکن نبود ـ و نمیشد که ذات خود را آشکار کند تا او راببینند، افرادی از بشر را برگزید و آنان را مظهر صفات خویش قرار داد تا صفات او رابنمایانند و نقش واسطه را ایفا کنند.
یکی از صفات خدا علم او به هر چیز و در هر حال است، و چون پیامبر مظهرصفات خداست باید در دانش و آگاهی وسیع نیز مظهر خدا باشد. بر مظهر نبودن پیامبردر علم دلیلی وجود ندارد، بلکه همان دلیل بر خلافت و جانشینی که مظهر بودن پیامبر درتمام صفات است، علم خدایی را نیز برای او ثابت میکند.
روشن است که مقصود از مظهر صفات بودن، همانندی پیامبر و خدا در تمامصفات از جهت چگونگی و مقدار نیست؛ زیرا این باور شرک است، بلکه مقصود این استکه خداوند بهرة سرشاری از علم و دانش خود را به پیامبران داده، که دیگر مردم از آن بیبهره هستند و علمی را که خداوند به پیامبران داده، افراد عادی بشر به آن دسترس ندارند.
پس از ثبوت این دانش خدایی برای پیامبران، همین علم برای امام نیز ثابتمیشود؛ زیرا امامت، خلافت نبوت و امام جانشین پیامبر است و تمام ویژگیهای رهبریپیامبر را امام نیز دارد ـ به جز صفات ویژة پیامبر، مانند؛ وحی.
4ـ عصمت پیامبر و امام
از باورهای شیعیان دربارة پیامبر و امام، عصمت و محفوظ بودن از گناه، اشتباه،سهو، نسیان و غفلت است که در تمام مدت عمر خود در یک لحظه و در یک بار نیز خطا،اشتباه و گناه از او سر نمیزند.
معصوم بودن از گناه و خطا، در تمام لحظههای عمر و برخوردهای زندگانی، زمانیتحقق مییابد که دانش و آگاهی فراگیر شود و به هر چیزی در هر حال علم داشته باشد واگر یک مورد را نداند، مقام عصمت را به نمییابد، زیرا آن چه با عصمت سازگار نیستگناه و اشتباه و ... از نادانی و جهل است و کسی که از مصالح و مفاسد واقعی باخبر است،گناه و اشتباه نمیکند.
پس معصوم بودن پیامبر و امام، دانش و آگاهی ا و را به تمام مصالح و مفاسد وحقایق اشیاء در هر حالی نیاز دارد.
5 ـ شاهد بودن پیامبر و امام
در بسیاری از آیات قرآن آمده است که پیامبر شاهد و گواه بر امت است و چونشاهد بودن و گواهی دادن، دانش و آگاهی را در هر حالی لازم دارد، پس پیامبر باید بهتمام احوال امت از ظاهر و باطن و افعال آنان آگاه باشد تا بتواند در روز قیامت شاهد وگواهیشان باشد، زیرا اگر چنین دانشی را نداشت، نمیتواند شهادت و گواهی را دربارة آنانادا کند. نمونهای از آیات قرآن که شاهد و گواه بودن پیامبر را بر امت بیان کرده، چنیناست:
(و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا)؛ و تو را میآوریم تا بر آنان شاهد و گواه باشی .
(و یوم القیامه یکون علیهم شهیدا)؛ و روز قیامت پیامبر بر آنان گواه خواهد بود.
(و کنت علیهم شهیداً مادمت فیهم)؛ و تا زمانی که در میان آنان هستی برایشان گواه خواهی بود.
(لیکون الرسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء علی الناس)؛ تا پیامبر گواه برشما باشد و شما گواه بر مردم باشید.
چنان که پنج دلیل بر لزوم علم غیب پیامبر و امام آورده شد، عقل نه فقط مانعی درامکان این علم ندارد بلکه وجود آن را در پیامبر و امام لازم میداند. بزرگی و عظمت ایندانش سبب نپذیرفتن آن نمیشود و چنین باوری غلو و زیاده روی نیست، زیرا اگر امامدارای این ویژگی نباشد و گستره دانش او همانند دیگر افراد عادی باشد، سزاوار امامت ورهبری نخواهد بود و گزینش وی برای امامت و بی بهره کردن دیگران از آن، ستم در حقدیگران خواهد بود.
اگر امامت را منصب خدایی بدانیم و آن را خلافت و جانشینی از طرف خدابپنداریم و امام را بیانکننده و مظهر صفات الهی بدانیم، باور دانش وسیع او را زیاده رویو غلوّ نمیپنداریم و آن را از لوازم مقام امامت میشمریم.
محور دوم: علم امام از دیدگاه قرآن و روایات
دانش گسترده و آگاهی پیامبر و امام به همه چیز و در هر حال، در قرآن و روایاتآمده است که نمونهای از آیات قرآن را ذکر میکنیم، سپس به نمونهای از روایات اشارهمینماییم.
1ـ (قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون اءلی عالمالغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعلمون)؛
بگو عمل کنید پس خدا و پیامبر و مؤمنان عمل شما را میبینند و برگشت دادهمیشوید به دانای نهان و آشکار و شما را به آنچه عمل میکردید، خبر میدهد.
در این آیة به خدا رؤیت و دیدن نسبت داده شده که مقصود دیدن به چشم نیست،زیرا خداوند چشم ندارد بلکه مقصود علم و ادراک مینماید، پس مقصود این است کهخداوند و پیامبر و مؤمنان اعمال شما را میدانند.
مقصود از مؤمنان، امامان معصوم هستند، زیرا تمام مؤمنان اراده نشدهاند بلکهگروه خاصی اراده شده است و آن گروه خاص امامان هستند زیرا آنان سزاوار این مقامهستند، نه غیر آنان. از راهی دیگر نیز این علم و ادراک برای امامان ثابت میشود، و آنجانشین بودن امام برای پیامبر است و چون آیه به روشنی این علم را برای پیامبر ثابتمیکند پس برای خلیفه و جانشین پیامبر نیز ثابت میشود. علم پیامبر و امام نیز چونانعلم خدا حضوری است، زیرا تمام این علوم یعنی علم خدا و پیامبر و مؤمنان در یکجمله و به یک سیاق آمده است. این که علم خدا حضوری است و به چیزی وابسته نیست،اما روشن است برای اثبات دلالت آیه بر علم حضوری پیامبر و امام باید به چند موضوعاشاره کنیم:
اوّل: حرف «سین» در جملة «سیری الله» حرف استقبال نیست، زیرا معنا ندارد کهبگوییم خداوند در آینده خواهد دانست بلکه آگاهی خدا در حال حاضر است، پس حرف«سین» برای تأکید است، نه استقبال.
دوم: علم خدا حضوری است نه حصولی و بر چیزی توقف ندارد، زیرا علم او عینذات اوست.
سوم: عمل انسان فرع وجود انسان است و خدایی که به اعمال بندگان آگاهی دارد،به خود آنان نیز آگاه است و کسی که عمل را میبیند، عامل آن را نیز میبیند.
چهارم: رؤیت که به خدا نسبت داده شده، دیدن به چشم نیست، زیرا خداوند جسمنیست و چشم ندارد تا بوسیلة آن ببیند، پس رؤیت به معنای علم و آگاهی است.
پنجم: در این آیه وحدت سیاق میان علم خدا و علم پیامبر و مؤمنان، سه موضوعرا میرساند:
ـ موضوع اوّل این که علم پیامبر و امام بر گذشتن زمان و بر چیزی متوقف نیست.
ـ موضوع دوّم علم آنان حضوری است، نه حصولی، زیرا توقف بر شرطی ندارد.
ـ موضوع سوم خدا و پیامبر و مؤمنان آگاهند، به اعمال و عمل کنندگان و آن چهعمل وابسته به آن است، پس تمام جهان هستی که به گونهای دربارة عمل انسان است،مورد آگاهی و اطلاع خدا و پیامبر و امام است.
2ـ (فلا یظهر علی غیبه احداً * الا من ارتضی من رسول)؛
و آگاه نمیکند بر دانشهای پنهان خود کسی را جز آن که پسندیده شده ازپیامبران.
این آیه دو جمله دارد؛ جملة اوّل: نفی و جملة دوم اثبات. در جملة اوّل میگوید کهخداوند بر دانشهای پنهان خود کسی را آگاه نمیکند، و در جملة دوم، این دانشهایپنهان را به پیامبری که پسندیده شده، آشکار میکند. تردیدی نیست که پیامبر خاتمپسندیده خداست و خداوند او را از دانشهای پنهان خود آگاه کرده و چون امام جانشینپیامبر بوده، او هم از این دانشها آگاه است.
3ـ (و ما ینطق عن الهوی * اءن هو اءلا وحی یوحی" * علّمه شدید القوی)؛
پیامبر سخن نمیگوید از روی خواستههای خود و هر چه میگوید وحی الهی استکه دانا کرده او را بالاترین نیروها.
این آیه دلالت دارد بر این که هرچه پیامبر میگوید، از وحی خداست و بالاتریننیروها (که نیروی الهی است) او را دانا کرده، پس علم پیامبر از خداست و هیچگونه دلیلیبر محدود بودن علم پیامبر نداریم، به ویژه آن که علم پیامبر از خدا به او افاضه میشودوعلم خدا محدودیتی ندارد و این علم با علوم بشری تفاوت دارد و این همان علم گستردهاست که پیامبر آن را از خدا میگیرد و به امام که خلیفه اوست منتقل میکند.
4ـ (و ما یعلم تأویله اءلا الله و الراسخون فی العلم)؛
و نمیدانند تأویل قرآن را مگر خدا و راسخان در علم.
مقصود از راسخان در علم به یقین پیامبر است، زیرا کسی جز او سزاوار این مقامنیست و علم او با علم خدا در این آیه در یک سیاق آمده است. این آیه همتا بودن علمپیامبر با علم خدا را بیان میکند و چون علم خدا حضوری است نه حصولی پس علمپیامبر نیز حضوری است و به جهت آن که علم به تأویل قرآن از علوم پنهانی و غیب بودهو امام جانشین پیامبر است پس پیامبر و امام بر علوم پنهانی و غیب آگاهی دارند.
5ـ (و کل شیءٍ أحصیناه فی امام مبین)؛ و تمام چیزها را در پیشوایی روشنکننده شماره کردهایم.
این آیه با قطع نظر از روایات که در تفسیر آن آمده، دلالت دارد بر این که خداوندتمام چیزها را در قلب امام قرار داده است. با این تعبیر علم گستردة امام به همه چیز ثابتمیشود، چنان که با روایات نیز این موضوع به اثبات میرسد، زیرا در کتاب «تفسیربرهان» در ذیل این آیه، چند روایت آمده که مقصود از «امام مبین» علی بن ابی طالب وامامان دیگر است. در برخی از روایات آمده که مقصود از «امام مبین» لوح محفوظ استو چنانچه تفسیر آیه همین باشد، لوح محفوظ در نزد امام است، پس امام با داشتن لوحمحفوظ همه چیز را میداند.
آیات دیگری نیز با کمک روایاتی که در تفسیر آنها آمده، بر علم امام دلالتمیکند و (اما روایاتی که دلالت بر علم وسیع حضوری امام دارد در یک بخش و یا یککتاب نمیگنجد) در این جا ما به برخی از عنوانها و ابوابی که در علم امامان آمده، اشارهمیکنیم:
1ـ روایاتی که میگوید، امامان معدن علم هستند. «معدن» به معنای منبع وسرچشمه است. «علم» در این روایات محدود نشده و به موضوع ویژهای تعلق نگرفته ودانش و آگاهی به هر چیز را در هر حالی شامل میشود - و هم چنان که جواهر گران بها درمعدن وجود دارد، علم در سینة امامان است ـ و علم آنان حضوری است و بر چیزی متوقفنیست.
2ـ امامان به تمام علومی که پیامبران و فرشتگان میدانند، آگاه هستند. و چنانکه پیامبران و فرشتگان از علوم پنهانی و غیب آگاه هستند، امامان نیز به آنان آگاهند.
3ـ امامان میدانند «چه زمانی میمیرند و مگر با اختیار خودشان نمیمیرند. اینروایات، همچنان که در پایان این مقاله میآید، دربارة این پرسش که آیا امام به شهادتخود آگاهی دارد، پاسخی مناسب است ـ زمانی که امام به زمان مرگ خود دانا باشد،چیزهای دیگر را نیز میداند، زیرا، علم به زمان مرگ از علوم ویژهای است که به خدااختصاص دارد و چون خداوند امامان را از آن آگاه میکند، پس دیگر علوم را نیز امامانمیدانند.
4ـ امامان آگاهی دارند به آنچه بوده و آنچه خواهد بود و هیچ چیز بر آنان پوشیدهنیست.
5ـ خداوند هر علمی را به پیامبر آموزش داده، همان را نیز به امیرالمؤمنین(ع)آموخته است و در تمام علوم پیامبر و امیرالمؤمنین با هم اشتراک داشتهاند.
6ـ اگر مردم میتوانستند زبان خود را نگه دارند، امامان آنان را آگاه میکردند بهتمام چیزهایی که به زیان و سودشان است.
7ـ روایاتی که میگوید، همه چیز بر امامان روشن است و از آنان هیچ چیز پوشیدهنیست و آنچه را که هست به آن آگاه هستند.
8ـ روایاتی که میگوید، علوم آسمان ها و زمین از امامان پوشیده نیست.
9ـ روایاتی که میگوید، امامان آنچه را در آسمانها و زمین و بهشت و جهنم است،میدانند و هرچه را که بوده و در آینده اتفاق میافتد، به آن آگاهی دارند.
10ـ امامان آنچه را که گذشته و آنچه را که تا روز قیامت اتفاق میافتد، میدانند.
آنچه بیان شد نمونهای اندک از روایات بسیار است که بر علم گستردة پیامبر و امامدلالت دارد و بسیار در تاریخ و روایات نقل شده، که پیامبر و امام از آینده و یا امور پنهانیخبر میدادهاند، (در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(ع) در علوم و فنون گوناگون و خبرهایی ازغیب و آینده آمده است.) گواهی بر وجود علم وسیع امامان است. لیکن در برابر این آیاتو روایات که بیان شد آیات و روایاتی است که میگوید: علم غیب مخصوص به خداست:
(و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو)؛ در نزد خداست کلیدهای غیب و جز اوکسی آنها را نمیداند.
(ولا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء)؛ و بندگان خدا به علم او احاطه ندارندمگر آنچه را بخواهد.
(سنقرئک فلا تنسی)؛ بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی.
پاسخ آن است که این آیات علم ذاتی خدا را بیان میکند که مخصوص اوست و باآیات و روایات گذشته منافات ندارد؛ زیرا، موهبتی از خداست و ذاتی آنان نیست و مجموعآیات و روایات میگوید که علم ذاتی از آن خداست و خداوند پیامبر و امامان را از آن آگاهمیکند.
اما روایاتی که میگوید برخی از امامان میگفتهاند ما فلان چیز را نمیدانیم ازروی تقیّه و برای حفظ جان خود و یا حفظ جان شیعیان بوده است. روایاتی نیز که میگویدامام هرگاه بخواهد، میداند، در برابر روایاتی است که علم ذاتی را مخصوص خدا میدانندو این روایات مردود است؛ زیرا، چه دلیلی است بر این که امام همیشه خواهان دانش نبودهو چه کسی است که نمیخواهد بداند و در بالاترین مراتب علم نباشد. امام نیز که رهبرجامعههای انسانی در دنیا و آخرت است، چرا نخواهد که تمام حالات و برخوردهای افرادجامعه را بداند تا آنان را به صلاح و شایستگی در دنیا و آخرت برساند.