آرام آرام جلو میرفت،انگار چیزی مانع از سرعت گرفتنش میشد، برای رسیدن قاطع بود،اما اینکه چطور برسه را مطمئن نبود،میرفت اما همچنان آهسته،جلوی چشمش تصویری از لیلا بود، لیلای هفت ساله،شاید ترسش از مسیر رفتن و راه رسیدن همین لیلا است، اون از لیلا گدشت، خود را از لیلا گرفت و خونش را به لیلا هدیه داد، ایمان شهید شد.
پ.ن:
سالروز شهادت فرمانده آموزشی عملیات خیبر