کتاب داستانی رو که سال اول دبستان هدیه گرفته بودم داشتم ورق می زدم، جقدر کتاب های قدیم با الان تفاوت کرده، بااینکه الان هم از لحاظ جنس کاغذ و هم از لحاظ اشکال و نقاشی ها و اشعار کیفیت کتاب داستان ها بهتر و بیشتر شده، ولی بازم این کتاب داستان خودم رو بیشتر از همه دوست دارم.
گرمای تابستان رفت و کم کم سرمایی اندوهگین به سراغ مردم شهر می آید، دوست دارم پاییز را، اما اگر این پاییز غم نداشت چه زیبا بود
به پاییز که می رسیم، گویی امیدم کم کم رو به زوال می رود، گویی مرگ را در پیش روی تمام امیدهایم می بینم و خود را مهیای خواب زمستانی
اما پاییز را دوست دارم"