سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردود

مطالب اخیر وبگاه

لینک دوستان وبگاه

آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...

شاید این آخرین متنی باشه که تا یکی دو ماه دیگه مینویسم، البته همونطوری که گفتم شاید، چون من با این حسابی که تا الان داشتم شاید دیدی یه اینترنت رایگان پیدا کردم و رفتم روزی 110 تا پست گذاشتم که البته بعید میدونم توی خدمت به آدم اینترنت بدن.

خلاصه این است آنچه ما داریم در این دنیا، سهم من از این دنیا سربازی شد

در این باره شعری سرودم که میگویم:

عجب رسمیه رسم سربازی

قصه زوری رژه رفتنه

میرن سربازا از اونا فقط

یه جفت پوتین به جا میمونه

کجاست اون کوله

چی شد پادگان

سربازاش کجان خدا میدونه

واکس سیاه سرباز جون هنوز

تو آسایشگاه، روی کمده

سیاهی اون، همه جا رفته

خودش کجاهاست خدا میدونه

میرن سربازا از اونا فقط

یه جفت پوتین به جا میمونه

دفتر یاداشت سرباز جون هنوز

تو آسایشگاه، روی زمینه

خودش کجاهاست خدا میدونه

خودش کجاهاست خدا میدونه

میرن سربازا از اونا فقط

یه جفت پوتین به جا میمونه

پرسید زیر لب یکی با حسرت

پرسید زیر لب یکی با حسرت

از ماها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه

خدا میدونه

میرن سربازا از اونا فقط

یه جفت پوتین به جا میمونه

میرن سربازا از اونا فقط

خاطره هاشون به جا میمونه

( دکلمهء پرویز پرستویی )

پرسید زیر لب یکی با حسرت

از ما ها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه

خدا میدونه

میرن سربازا از اونا فقط یه جفت پوتین به جا میمونه

کجاست اون کوله

چی شد پادگان

سربازاش کجان خدا میدونه

 البته یه شعر کوچک دیگه هم هست که مینویسم:

 پرنده های قفسی عادت دارن به سربازی

عمرشونو بی هم نفس کز میکنن تو پادگان


نویسنده فرشاد براتی در دوشنبه 90/1/29 | نظر

از امروز که 24 فروردینه، تا اول اردیبهشت که تاریخ اعزام من تا سربازیه چند روز بیشتر نمونده

من الان خیلی استرس دارم، یکی از کسانی که الان کنار من کار میکنه، توی سربازیه و الان امریه گرفته، امریه برای اینکه خدمتش را توی خبرگزاری کار کنه، خوبه راحته اما بالاخره سربازی که هست.

من هم آموزشی را توی همون پادگانی افتادم که اون بوده، من الان روزی تقریبا دو ساعت توی کلاس درس خدمت شناسی شرکت میکنم، خدمت را حسابی میخوام بشناسم و بعد هم میخوام که برم آموزشی میخوام از یک سری چیزها اطلاع داشته باشم، بالاخره آد اگه از تجربه های دیگران استفاده کنه خیلی بهتره تا اینکه خودش بخواد تجربه کنه.

اونم من که اصلا حوصه دردسر را ندارم و دوست دارم که در اوج راحتی کارهام را انجام بدم، بالاخره من هم میخوام که برم و این دو ماه را به سرعت تموم کنم دیگه، سعی میکنم خودم را توی این دو ماه به بیخیالی بزنم تا برام زود بگزره، امیدوارم که بتونم این کار را انجام بدم.


نویسنده فرشاد براتی در چهارشنبه 90/1/24 | نظر

به خاطر شلوغی دم در اتوبوس ایستاده بودم، راننده هی غر میزد که کرایه ها کمه و برای من نمیصرفه، از اول مسیر تا آخر مسیر غر زد و غر زد و غر زد؛ همین که رسیدیم به ایستگاه آخر راننده دید که یکی از همکاراش داره اتوبوسش را میشوره، داد زد و جلوی همه مسافره گفت: ممد ول کن بابا آخه مسافر 50 تومنی ارزش این کارا را داره؟     
از اتفاق عصر همون روز هم با همون اتوبوس و همون راننده رفتم خونه، دیگه حال غر زدن نداشت، اما داشت با یکی از مسافرا صحبت میکرد که من خیلی خیلی اتفاقی صداش را شنیدم که میگفت: صد بار به این راننده ها گفتم بیاید گرونش کنیم، ولی نمیان، من که اگه تنها نبودم از همه صد میگرفتم؛ فوق بالاش جریمه میشیم که با هم شراکتی میدیم.               
البته این میون یه چیزی خیلی جالب بود و اونم این که میگفت من تا حالا خیلی جریمه شدم، اما پارتی دارم و یکیش را پرداخت نکردم.

پی نوشت:

به دلیل اینکه توی قم فرهنگی به نام استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی نیست، سعی میکنم از اتوبوس اصلا استفاده نکنم

پس نوشت:

جا گذاشتن کیف پولم توی خونه توفیق اجباری به من داد تا بتونم با طرز فکر یکی از راننده ها آشنا باشم.

بعد نوشت:

به جای اینکه درست کنن این وضعیت را، دارن خراب ترش هم میکنن، خطی که من باهاش رفتم، خط نوبهار بود، این مسیر یکی از مسیراییه که با وجود مشکلاتی که در زمینه حمل و نقل برای مردم داره خط واحدش هر موقع پر بشه حرکت میکنه، حالا فکرش را بکن اون بدبختی که پول تاکسی نداره باید چند ساعت سر ظهر بشینه توی این ماشین که پر بشه؟!

 

 


نویسنده فرشاد براتی در پنج شنبه 90/1/18 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )