نمیتونم مطلبی بنویسم، خیلی سخته، فقط میتونم بگم که باز هم امان از دل زینب(س)، کم بود غم رسول الله(س)؟ کم بود غم مادرش زهرا(س)؟ کم بود غم خانه نشینی پدرش علی(ع)؟ کم بود غم شهادت پدرش علی(ع)؟ کم بود غم پاره های جگر برادرش امام حسن مجتبی(ع) در تشت پر خون؟ دیگر چرا تیر باران جسم بی جان برادرش؟!!!
چشمان زهرا(س)، گریان است و اشک همچو باران از دیدگان نازنین زهرا(س) سراریز گشته، اشک چشمان زهرا(س) نمی ایستد، پیامبر(ص) مطلبی در گوش زهرا(س) گفتند، مطلبی که تبسم بر لبان زهرا(س) نشاند؛ تبسمی که دل علی(ع) را بیشتر آتش زد، آری پیامبر(ص) به زهرا(س) گفت که تو اولین از خانواده من هستی که به من میپیوندی، و علی(ع) در تنهایی خود فقط میتواند بنالد... همین
29 صفر برای من خیلی جانسوزه، روز قبلش مدینه و روز بعدش مشهد، روز قبلش میگن دور شو از کنار قبر و روز بعدش با پرهای طاووس میگن بفرما.
روز قبلش خائن الحرمین و روز بعدش خدام الرضا و هزار تفاوت جانسوز دیگه
دلم برای غربتت خون است یا کریم اهل بیت، آقا ان ای کاش شما هم ایران بودید...