این وبلاگی که من جدیدا راه انداختم با تنوع و تغییر بسیار زیاد قالب همراه بود، البته این مشکل از من نیست، پارسی بلاگ مقصره، آخه قالب میزارم به هم میریزه مجبور میشم عوضش کنم، قالبای پیش فرض پارسی بلاگ هم که چندان قالب قشنگی نداشت که انتخاب کنم.
اما امروز یه قالب دیدم که به نظرم قشنگ بود، حالا این قالب را من انتخاب کردم ببینیم چی میشه، انشاالله بتونم برای یه بار هم که شده یه مطلب درست حسابی بذارم.
دوش بود و نوش بود و بی هوش بود
این شعر نیست بلکه گلواژه ای است برای شروع متنم
رفتیم شب نشینی البته من بچه خوبی بودم زود برگشتم
همه بودند، گفتیم و خندیدیم و خوردیم
البته میوه و شام را من نموندم فقط پفک، چیپس، تخمه و چایی خوردم من
اما چیزی که خوب بود اینکه بعضی از دوستان را که میشناختم اما ندیده بودم را دیدم مثل امید حسینی و چندتن دیگر
ساما هم که ساناز شد
همین
دوش بود و نوش بود و هوش
امروز ظهر که رفتم حرم احساس کردم دیگه بعد از اینکه این مسافرتی را که در پیش دارم انجام دادم دیگه نمیتونم برم حرم، احساس کردم این بار آخرین باریه که میتونم برم زیارت حضرت معصومه(س).
امیدوارم که اینطور نباشه
فقط همین