سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردود

مطالب اخیر وبگاه

لینک دوستان وبگاه

آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...

پیش از این در دو بخش "حضرت ام کلثوم سلام الله علیها و ازدواج با عمر (قسمت اول)"و "حضرت ام کلثوم سلام الله علیها و ازدواج با عمر (قسمت دوم)"به بررسی صحت این ازدواج پرداختیم و اینک بخش سوم و پایانی این متن را بررسی میکنیم.
محور پنجم : خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر :
یکی از خصلت‌های معروف عمر بن الخطاب که تمامی مسلمین بر آن اتفاق و اجماع دارند ، اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با خانواده‌اش است . موارد بسیاری در باره ترش رویی و اخلاق ناسازگار عمر با مردم نقل شده است که ما فقط به چند مورد اشاره خواهیم کرد .
ابن تیمیه حرانی می‌نویسد :
صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند : چرا یک فرد خشن و غیر صالح را بر خلافت گزیده اى و بر مردم تحمیل کردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقیق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .
و نیز شاه ولی الله دهلوی ناصبی در مقصد أول از فصل چهارم کتاب ازالة الخفاء می‌نویسد :
تمامی اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرین و انصار به انتخاب عمر اعتراض کردند و عمده دلیل آن‌ها نیز خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر بوده است . روایت در این باب آن‌قدر زیاد است که از حد تواتر نیز گذشته است . ما این دو روایت از زبان ابن تیمیه و شاه ولی الله نقل کردیم به این خاطر بود که اهل سنت و به خصوص وهابیت ، سخن آن دو را از سخن پیامبر نیز بالاتر می‌دانند و لذا نمی‌توانند از این بابت ایرادی بگیرند .
حتی در زمان خلافت عمر ، بسیاری از صحابه می‌آمدند و به از بابت اخلاق تند و آزار و اذیتی که نسبت به مردم روا می‌داشت اعتراض می‌کردند . مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد که أبی بن کعب خطاب به عمر گفت :
ای پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .( صحیح مسلم ، ج 6 ، ص179، کتاب الآداب، باب الاستیذان .)
این نشان می‌دهد که صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقی‌های او در امان نبودند و این نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده بوده که کسانی همچون أبی بن کعب می‌آیند و به عمر این مسأله را متذکر می‌شوند .
از این‌ها که بگذریم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است که همین اخلاق ، او را در بسیاری از خواستگاری‌ها با شکست مواجه کرده است . ما به چند نمونه اشاره می‌کنیم .
طبری و ابن أثیر ، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت می‌نویسند :
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام کلثوم دختر ابوبکر رفت ، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد . در پاسخ گفت : مرا با او کارى نیست . عایشه گفت : آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است . (الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 .)
عایشه کسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را برای او بازگو کرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى کنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امیر مؤمنان خبرى شنیده ام که خدا کند درست نباشد ، عمر گفت : چیست ؟ گفت : ام کلثوم دختر ابوبکر را خواستگاری کرده‌ای ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمى‌پسندى یا او را براى من نمى‌پسندى ؟ گفت : هیچکدام ، ولى او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویى و ما از تو مى ترسیم و نمى توانیم هیچیک از عادات تو را بگردانیم ... و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام کلثوم دختر على بن ابیطالب را...»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است که حتی دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .
و جالب این است که عمر سخن عمروعاص را می‌پذیرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبکر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت می‌دهد که به پیشنهاد عمروعاص ناصبی به خواستگاری دختر رسول خدا برود . آیا رعایت حق ابوبکر لازم ؛ اما رعایت حق رسول خدا لازم نیست ؟
این نشان می‌دهد که هدف عمروعاص نیز از این پشنهاد اذیت و‌ آزار ذریه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمی که از اخلاق عمر داشت ، نباید این پشنهاد را می‌کرد .
عمرو عاص تندخویى و درشتى را بر دختر ابوبکر و آزار و اذیت او را روا نمى داند ، امّا تندخویى و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نیز این پشنهاد را می‌پذیرد !
همچنین مقریزی از علمای اهل سنت داستان خواستگاری از دختر ابوبکر را این‌گونه نقل می‌کند که بعد از خواستگاری ، مغیرة بن شعبه به دیدار عایشه رفت ، او را غمگین و ناراحت دید ، از او علت ناراحتی او را پرسید ، عایشه گفت : عمر از ام کلثوم خواستگاری کرده ، او دختر خردسالی است و من امید زندگی بهتر از زندگی با عمر برای او دارم . مغیره از خانه عایشه بیرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
تو ای امیر المؤمنین ، مردی سخت‌گیر و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستی و ام کثوم دختر خردسالی است ، می‌ترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی و او داد و فریاد و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود ...( إمتاع الاسماع، المقریزی، جلد: 6، ص207.)
عمر با شنیدن سخنان مغیره ، سخن او را تأیید و دست از خواستگاری برداشت .
این نشان می دهد که حتی کسانی همچون عمروعاص و مغیرة بن شعبه که از مشاورین و معاونین نزدیک عمر به حساب می‌آمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافیانش آگاه بوده‌اند و عمروعاص با هدف آزار و اذیت خاندان رسول خدا و دشمنی دیرینه‌ای که با آن حضرت داشتند ، این پشنهاد را مطرح کرده‌ است .
ابن عبد البر نیز می‌نویسد :
عمر ، ام کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد ، عایشه او را امیدوار کرد و به ام کلثوم گفت ، رأی تو در این باره چیست ؟ ام کلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در می‌آوری ؛ در حالی که می‌دانی که او در زندگی چه قدر سخت‌گیر و خشن است ؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی ، من به سوی قبر رسول خدا می روم و در نزد آن حضرت فریاد خواهم زد .( الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .)
همچنین طبری و ابن أثیر می‌نویسند :
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خیرش به کسى نمى رسد ، عبوس مى آید و عبوس مى رود .( تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 55 .)
با این وضعیت اخلاقی عمر ، چگونه ممکن است امیر المؤمنین علیه السلام دخترش را به چنین فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به این ازدواج اسباب آزار و اذیت روح نبی مکرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را فراهم کند ؟
دلیل ششم : امام علی علیه السلام عمر را دروغگو ، خیانت کار و ...می‌داند :
مسلم نیشابوری به نقل از عمر بن الخطاب می‌نویسند که وی خطاب به امام علی علیه السلام و عمویش عباس گفت :
ابوبکر از دنیا رفت و من بعد از او خلیفه پیامبر و ابوبکر شدم و شما ( علی علیه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه کار ، فریب‌کار و خیانت‌کار می‌دانستید .( صحیح مسلم ، ج5 ، ص152 ، کتاب الحدود ، باب حکم الفئ .)
این اعتقاد واقعی امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به خلیفه اول و دوم بوده است ؛ آیا امکان دارد که شخص عاقل دختر نازنینش را به چنین فردی بدهد ؟ چه رسد به امیر المؤمنین علیه السلام .
دلیل هفتم : ازدواج با تهدید و زورگویی
در کتاب‌های شیعه نیز روایاتی در این باب وجود دارد ؛ اما با بررسی تک تک آن‌ها متوجه خواهیم شد که این روایات نه تنها روابط حسنه میان حضرت امیر علیه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمی کند ؛ بلکه نشانگر روابط زورمدارانه و رسیدن به اهداف از راه توسل به زور می باشد .
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب کافی این روایات را نقل می‌کند :
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که آن حضرت فرمود : زمانی که عمر بن الخطاب از ام کلثوم خواستگاری کرد ، امیر المؤمنین به او فرمود : ام کلثوم خردسال است . امام صادق می‌فرماید : عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت : من چگونه ام ، آیا مشکلی دارم ؟ عباس گفت : تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگاری کردم ، دست رد بر سینه‌ام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد ، هیچ کرامتی را برای شما نمی‌گذارم ؛ مگر این که آن را از بین ببرم ، دو شاهد بر می‌انگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد . عباس به نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد ، حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت .
از امام صادق علیه السلام در باره ازدواج ام کلثوم سؤال کردند ، حضرت فرمود : او ناموسی است که از ما غصب کرده‌اند .( الکافی ، 5 ، 346 .)
عبد الله بن سنان و معاویة بن عمار می گویند :‌ از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرد سؤال کردم که در کجا عده نگه‌دارد ؟ حضرت فرمود : هر جا که بخواهد می‌تواند عده‌اش را نگه دارد . سپس فرمود : هنگامی که عمر مُرد ، علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خویش برد .( الکافی ، ج6 ، ص115)
سلیمان بن خالد می‌گوید : از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرده سؤال کردم که آیا در خانه شوهرش عده نگه دارد یا هر جا که دلش خواست ؟ امام علیه السلام فرمود : هر جا که دلش می‌خواهد ، سپس فرمود : وقتی عمر از دنیا رفت ، امام علی علیه السلام دست ام کلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد .( الکافی ، ج6 ، ص115)
اهل سنت هرگز به این روایات استدلال نخواهند کرد ؛ زیرا با کنارهم قرار دادن این روایات ، حتی بر فرض وقوع این ازدواج ، هیچ خدمتی به حسن روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن الخطاب نمی‌کند ؛ بلکه سوء روابط را ثابت می‌کند ؛ زیرا حد اکثر چیزی که این روایات ثابت می‌کنند ، ازدواج با تهدید و ارعاب ؛ آن‌هم با دختر خردسالی بوده است که نه خودش به این ازدواج راضی بوده و نه پدرش .
آیا چنین ازدواجی می‌تواند برای عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا می‌تواند دلالت بر صمیمیت و دوستی میان خلیفه دوم و امیر المؤمنین داشته باشد ؟
از برخی از روایات اهل سنت نیز استفاده می‌شود که این ازدواج بعد از تهدید‌ها و زورگویی‌های عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسی در این ازدواج داشته است .
طبرانی و هیثمی می‌نویسند : بعد از آن که امام علی علیه السلام با عقیل ، عباس و امام حسن مشورت کرد ، عقیل مخالفت و به امام علی علیه السلام اعتراض کرد و گفت اگر این کار را انجام دهی ، چنین و چنان می‌شود . امام علی علیه السلام به عباس فرمود :
به خدا سوگند ! سخن او از روی خیرخواهی نبود ؛ بلکه تازیانه عمر او را به آن‌چه می‌بینی واداشته است . (معجم الکبیر ، ج3 ، ص45 و مجمع الزوائد ، ج 4 ،‌ ص272 .)
و ابن سعد می‌نویسد که وقتی امام علی علیه السلام خردسال بودن او را دلیل بر رد خواستگاری عمر یادآوری کرد ، عمر گفت :
به خدا سوگند ! عذر تو این نیست ؛ ولی می‌دانم که هدف تو چیست !(الطبقات الکبرى 8: 464.)
و نیز هیثمی و طبرانی نوشته‌اند که وقتی عمر از مخالفت عقیل با خبر شد ، گفت :
 وای بر عقیل ، او سفیه و احمق شده است(مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 و معجم الکبیر للطبرانى ، ج 3 ، ص45. )
اگر واقعاً قصد امیر المؤمنین منع عمر بود و به این ازدواج راضی نبود ، چرا عمر این همه اصرار و تهدید می‌کند ؟ آیا یک حاکم مسلمان حق دارد برای به دست آ‌وردن دختر مسلمان ؛ آن‌هم دختری که هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است ، دست به چنین تهدید‌هایی بزند ؟
البته در تاریخ نمونه‌های زیادی وجود دارد که زورمداران و سردمداران با تأسی از عمر ، وقتی می‌خواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذیت کنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نواده‌های پیامبر را مطرح می‌کردند و اگر آن‌ها موافق نبودند ، با زور و تهدید این کار را عملی می‌کردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن یوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابیطالب » است که به منظور توهین به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى کرد .
ابن جوزی می‌نویسد :
حجاج بن یوسف که دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد ، چون بر او وارد شد دید اشک بر گونه هایش جارى است . گفت : پدر و مادرم فدایت چرا گریانى ؟ گفت : از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت .( اخبار النساء ، ابن جوزى ، ص65 .)
آیا پس از آن همه ظلم و جنایتی که حجاج بن یوسف در باره خاندان پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى توان به استناد این ازدواج تجاهل کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ظلم و جنایتى نسبت به آن ها نشده است ؟!
دلیل هشتم: بررسی روایات اهل تسنن :
روایات زیادی از طریق اهل سنت در باره این ازدواج وارد شده است که تمامی این روایات از نظر سندی مشکل دارند و نیز آن قدر با هم تعارض دارند که هرگز قابل جمع نیستند . که برای مطالعه بیشتر اینجا را کلیلک نمایید.

برداشت متون از وبلاگ اختلاف شیعه و سنی


نویسنده فرشاد براتی در دوشنبه 91/2/18 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )