با سلام
از مطالب زيبا و ارزشمند شما بهره مند شدم متشكر از اينكه در پاسداري از دستاورد هاي انقلاب وزحمات حضرت امام و شهدا احساس مسئوليت مي نماييد موفق باشيد
راستي به مين و شهادت نيز سري بزنيد آخه شهدا و ايثار گران ميادين مين گمنامند و مردان دلاوري كه هنوز باب شهادت بر روي آنها باز است و چه خوش سعادتند
يا علي مدد
.
بخشي از سخنان شهيد اويني
ما يافتيم آن چه را که ديگران نيافتند.
ما همه ي افق هاي معنوي انسانيت را در شهدا تجربه کرديم.
ما ايثار را ديديم که چگونه تمثل ميابد. عشق را هم، اميد را هم، ذوق را هم، شجاعت را هم، کرامت را هم،عزت را هم، شوق را هم، و همه ي آنچه را که ديگران جز در مقام لفظ نشنيدند ما به چشم ديديم.
ما ديديم که چگونه کرامات انساني در عرصه ي مبارزه به فعليت مي رسد.
ما معناي جهاد اصغر و اکبر را درک کرديم.
آنچه را که عرفاي سوخته حتي بر سر دار نيافتند، ما در شبهاي عمليات آزموديم.
ما فرشتگان را ديديم که چه سان اوج و نزول دارند.
ما عرش را ديديم.
ما زمزمه ي جويبارهاي بهشت را شنيديم. ما در رکاب امام حسين جنگيديم.
ما بي وفايي کوفيان را جبران کرديم.
و پادگان دو کوهه بر اين همه شهادت خواهد داد...
زندگي زيباست،سلامت تن زيباست،اما پرنده ي عشق، تن را قفسي مي بيند که در باغ نهاده باشند، و مگر نه آنکه گردن ها را باريک آفريده اند تا در مقتل کربلاي عشق آسان تر بريده شوند؟ و مگر نه آن که از پسر آدم، عهدي ازلي ستانده اند که حسين را از سر خويش بيش تر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنکه خانه ي تن راه فرسودگي مي پيمايد تا خانه ي روح آباد شود؟ و مگر اين عاشق بي قرار را بر اين سفينه ي سرگرداني آسماني، که کره ي زمين باشد، براي ماندن در اصطبل خواب و خور آفريده اند؟ و مگر از درون اين خاک اگر نردباني به آسمان نباشد، جز کرم هاي فربه و تن پرور برمي آيد؟ پس اگر مقصد را نه اين جا، در زير سقف هاي دلتنگ و در پس اين پنجره هاي کوچک که به کوچه هايي بن بست باز مي شوند نمي توان جست،بهتر آن که پرنده ي روح در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ويران بهتر! پرستويي که مقصد را در کوچ مي بيند، از ويراني لانه اش نمي هراسد